استفان والت، استاد روابط بین الملل در هاروارد در مقاله ای در فارین پالیسی می نویسد: توجه عمومی به جنگ در اوکراین قابل درک است، اما در نهایت مهم است که چگونه آن را حل و فصل می کند. ما از لحاظ احساسی خوشحالیم که بگوییم تنها نتیجه قابل قبول تسلیم کامل روسیه، تغییر رژیم در مسکو و محاکمه ولادیمیر پوتین به دلیل جنایات جنگی است، اما هیچ کدام از اینها نتیجه احتمالی این جنگ نخواهد بود. تعیین آنها به عنوان اهداف آنها فقط باعث طولانی شدن جنگ و افزایش خطر گسترش آن به سطح بالاتر می شود.
اما اگر اوکراین برای ما مهم است، هدف فوری ما باید پایان دادن به جنگ قبل از وارد شدن خسارت بیشتر باشد… به هر حال، هدف نهایی باید حل و فصل مناقشه باشد، نه فقط پایان دادن به جنگ، اقدام سیاسی. احتمال وقوع جنگ دیگری در آینده را کاهش دهد.
روشن ترین دلیلی که قدرت های بزرگ برای حل مناقشه جاری تلاش می کنند، حذف مشکلات کنونی از دستور کار فعلی سیاست خارجی است. واقعگرایان میدانند که همیشه مشکلات جدیدی در پاشنههای این دنیا وجود دارد و هر مشکل یا درگیری که میتواند خاموش شود، چیزی است که باید به آن پرداخته شود.
توافق هسته ای با ایران نمونه بارز این موضوع است. زمانی که این توافق اجرایی شد، ایالات متحده چندان نگران توانمندی های هسته ای ایران نبود و زمان و هزینه زیادی را صرف مذاکره برای توافق جدید نکرد. تا زمانی که ایران به برجام بپیوندد (و سازمان انرژی هسته ای بارها این تعهد را تایید کرده است)، می توانیم موضوع را در آرشیو قرار دهیم. اما زمانی که دونالد ترامپ از توافق خارج شد، برنامه هسته ای ایران به سرلوحه برنامه سیاست خارجی ایالات متحده بازگشت.
اشتباه بزرگ ترامپ نه تنها به ناآرامی در منطقه دامن زد که به ضرر منافع ایالات متحده بود، بلکه دولت بایدن را مجبور کرد زمان، انرژی و پهنای باند زیادی را برای مذاکره درباره توافق جدید اختصاص دهد. آنتونی بلینکن، جیک سالیوان و سایر اعضای تیم امنیت ملی ایالات متحده از آنها می خواهند که حتی یک دقیقه هم در مورد این موضوع وقت نداشته باشند.
یکی دیگر از دلایل حل و فصل مناقشات به جای طولانی کردن آنها، محافظت از متحدان و دوستانی است که در یک درگیری منطقه ای گرفتار شده اند یا ممکن است در دام آن قرار بگیرند. با ایمن تر شدن شرایط، آنها شانس بیشتری برای کمک به شما خواهند داشت. این یک وضعیت برد-برد است، به ویژه برای کشوری مانند ایالات متحده که در بسیاری از نقاط جهان شرکای دارد و منافع خود را در مقیاس بزرگ تعریف می کند.
دلیل سوم این است که خطر تشدید ناخواسته در هنگام حل تعارض کاهش می یابد. زمانی که جنگی رخ می دهد، همیشه این احتمال وجود دارد که افراد ثالث به طور داوطلبانه درگیر آن شوند یا سهوا در چرخه آن قرار گیرند. جنگ های کنگو در آفریقا، جنگ ویتنام و جنگ ایران و عراق کم و بیش به مناطق اطراف کشیده شد و پایان هر یک از این جنگ ها بلافاصله حل شد. به هر حال، جنگها به ناچار عواقب ناگوار بسیاری را حتی برای برندگان جنگ به همراه دارند.
حمایت از مجاهدین افغانستان در دوران اشغال شوروی در دهه 1980 ایده بسیار خوبی در آن زمان بود و حتی می توان گفت که نقشی در فروپاشی امپراتوری شوروی داشت، اما بذر جنبش های تروریستی را نیز کاشت. 1990. ایالات متحده را هدف گرفت و در نهایت ایالات متحده را درگیر جنگ جهانی فاجعه بار علیه تروریسم کرد. البته هیچ نتیجه مثبتی برای مردم افغانستان حاصل نشده است. مردمی که بیش از چهل سال جنگ را تحمل کردند. یعنی بهتر است به جای شعله ور کردن آتش درگیری، سعی شود به گونه ای آن را حل کند که شرایط بهتری برای همه طرف ها از جمله آمریکا ایجاد شود.
چهارم، کمک به توقف جنگ، راهی ایده آل برای قدرت های بزرگ برای استفاده از نفوذ و فرصت های خود برای تعقیب اهداف خیرخواهانه بزرگتر است. مانند اوایل قرن بیستم، میانجیگری تئودور روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا در جنگ ژاپن و روسیه، موقعیت آمریکا را در صحنه جهانی به عنوان یک بازیگر جدید و تأثیرگذار تقویت کرد. هفتاد سال بعد، میانجیگری جیم کارتر برای صلح بین مصر و اسرائیل همین تأثیر را داشت. برعکس، شکست بیل کلینتون، جورج دبلیو بوش و باراک اوباما در حل نهایی مناقشه فلسطین و اسرائیل، اعتبار آمریکا را به عنوان یک میانجی قدرتمند و مصمم خدشه دار کرده است.
از این منظر است که ممکن است روزی به جنگ روسیه در اوکراین به عنوان فرصتی که شی جین پینگ رئیس جمهور چین از دست داده نگاه کنیم. تصور کنید اگر پکن میانجیگری میکرد و بین روسها و اوکراینیها به توافق میرسید و نه تنها به آرزوهای چین برای تبدیل شدن به یک رهبر جهانی در قرن بیست و یکم کمک میکرد، اعتبار چین چقدر تقویت میشد. تعهد خود را به اصل حاکمیت ملی اعلام کرد.
در این صورت، پکن حتی می تواند استدلال کند که جنگ در اوکراین نشان داده است که کشورهای بزرگ و در حال فرسایش مانند ایالات متحده، اروپا و روسیه در حل اختلافات خود بدون جنگ شکست خورده اند و رویکرد چین به امور جهانی می تواند به صلح منجر شود. این واقعیت که شی جین پینگ از فرصت استفاده نکرد نشان می دهد که او نمی تواند بپذیرد که حمایت قوی او از پوتین در تمام این سال ها یک قمار بد بوده است.
پنجم، جهانی که در آن جنگ به یک اپیدمی تبدیل شده است، دنیایی است که تجارت و سرمایه گذاری نمی تواند به صورت ایمن و آزاد انجام شود. ببینید، جنگ در اوکراین منجر به فروپاشی روند جهانی شدن شد و همانطور که دنی رودریک به نیویورک تایمز گفت، جنگ در اوکراین “احتمالاً آخرین میخ بر تابوت جهانی شدن سریع بود.”
آخرین اما نه کماهمیت، حل تعارض رنج انسان را کاهش میدهد و کرامت انسانی را تقویت میکند. رویکرد واقع بینانه به سیاست خارجی هیچ یک از این دستاوردها را نادیده نمی گیرد، اما واقع گرایان چنین وضعیتی را بخشی از تراژدی سیاست قدرت می دانند و از اقدامات عملی برای مهار آن استقبال می کنند و حل مناقشه روشن ترین نمونه آن است.
همه این استدلال ها به معنای تایید “صلح به هر قیمتی” نیستند و خواستار قطعنامه هایی نیستند که فقط آتشی در زیر خاکستر برای شعله ور کردن خشونت های بیشتر است … گاهی اوقات باعث تحریک درگیری و کشاندن دشمنان به باتلاق های پرهزینه یا ریاضت ژئوپلیتیکی می شود. . ، می تواند کشور را امن تر کند. درک و پذیرش نعمت حل تعارض به معنای انکار این واقعیت نیست که گاهی دولت ها از مناقشه سود می برند.
ایالات متحده بیش از هر قدرت بزرگ دیگری از حل مناقشه سود می برد. موقعیت آمریکا در جهان، علیرغم زخمهایی که در طول سالیان متمادی وارد شده، هنوز هم بسیار آرزوست و تنها چیزی که واقعاً میتواند به آن لطمه بزند، سیاستهای نادرست و سیاستهای بازیهای مسموم خانگی، تغییر آب است. و آب و هوا و درگیری های واقعا بزرگ فراتر از مرزها هستند. صلح همیشه در راستای منافع ملی آمریکاست.
همانطور که جرج دبلیو بوش درس های غم و اندوه را آموخته است و پوتین نیز می تواند همین درس ها را بیاموزد، جنبش حمل و نقل جنگی کشور را در موقعیتی قرار می دهد که برای رهبرانش غیرقابل تصور است. در دنیای ما هیچ کمبودی در پتانسیل طاقت فرسا وجود ندارد و رهبران عاقل تر تلاش می کنند تا حد امکان از مشکلات خلاص شوند تا تعارضات را حل کنند و تنها زمانی تسلیم درگیری شوند که پس از مشورت زیاد، چنین است. البته همیشه به فکر جایگزینی برای درگیری و آمادگی فوق العاده برای اعتراف به اشتباه خود باشید.
اکنون که روسیه پیروزی سریع و آسان مورد انتظار در اوکراین را رها کرده است، این جنگ احتمالاً به یک بن بست پرهزینه تبدیل می شود که تا زمانی که جنگ سالاران متوجه نشوند نمی توانند به همه اهداف خود برسند پایان نخواهد یافت و ناگزیر باید. برای پذیرش یک نتیجه کمتر ایده آل روسیه نمی تواند اوکراین را به ماهواره ای برای امپراتوری اوراسیا مسکو تبدیل کند. اوکراین نمی تواند کریمه را پس بگیرد و عضو کامل ناتو شود. ایالات متحده باید تلاش برای گنجاندن سایر کشورها در ناتو را متوقف کند.
اما هنر واقعی این است که تصمیمی بگیریم که همه بتوانند آن را بگیرند و با آن کنار بیایند، نه اینکه به دنبال اولین فرصت برای ناراحت کردنشان باشیم. این یک چالش پرهزینه است، و هر چه افراد باهوش زودتر چنین اقداماتی را انجام دهند، معامله بهتر خواهد بود.
311311