به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری آنا ، وقتی تعداد کشته ها در روزهای آینده به 300000 نفر افزایش می یابد ، نزدیک به 1000 درصد از جمعیت ایالات متحده به رهبری دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا می میرند ، که بدترین نیست. به جز مرگ عادی مردم توسط دولت این کشور.
تنها واکنش مقامات به این آمار ، کم اهمیت جلوه دادن فاجعه است ، به عبارت دیگر ، این مقامات فقط در تلاشند تا مرگ را در اذهان عمومی ایالات متحده عادی کنند. رسانه های این کشور فقط آماری را منتشر می کنند و در مورد مرگ همه اعضای خانواده یا مرگ والدین در خانواده می نویسند ، اما هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این فاجعه هولناک باید بلافاصله رسیدگی شود.
ایالات متحده در تلاش است تا با عادی سازی تعداد کشته شدگان به سودآوری مالی دست یابد
کل سیاست دولت ترامپ با هدف جلوگیری از اقدامات مشترک برای جلوگیری از شیوع بیماری و مرگ است. جو بایدن ، رئیس جمهور منتخب هفته گذشته نیز گفت احتمالاً تا ژانویه حدود 250،000 نفر را از دست خواهیم داد. با این حال ، برای تحقق این پیش بینی هیچ کمک فوری لازم نبود. برنامه ضد اپیدمی بایدن همچنین می گوید که مدارس باید دور باشند ، که از نظر طبقه حاکم برای جلوگیری از تعطیلی مشاغل دیگر ضروری به نظر می رسد.
این عادی سازی مردگان ناشی از تصمیمی براساس منافع طبقه است که بهبود اقتصادی را نسبت به زندگی مردم در اولویت قرار می دهد. این مقایسه و ترجیح زمانی موجه است که نظام سیاسی ، قدرت تعداد معدودی و رسانه های جمعی مرگ را یک ضرورت بدانند. این طرز تفکر ریشه در نظام سرمایه داری دارد که به معنای بهره برداری اقتصادی از طبقه کارگر است تا جایی که درمان بیماری که وسیله ضروری برای نجات جان انسان ها است ، به وسیله ای برای کسب سود بیشتر تبدیل می شود که کاملا غیرقابل قبول است. طبق تفکر سرمایه داری ، هر عملی که مانع از استثمار کارگران شود یا مانع از سودآوری سرمایه داران شود ، حتی اگر این یک خدمات اجتماعی باشد و وسیله ای لازم برای نجات جان انسان ها باشد ، باید کنار گذاشته شود.
بیشتر بخوانید:
چگونه کرونا مستاجر کاخ سفید را در جاده قرار داد؟ / نادیده گرفتن هشدارهای بهداشتی دلیل احتمالی شکست ترامپ در انتخابات است
نتیجه ذهنیت کنونی آمریکا این است که “کارگران باید بمیرند”. این رویكرد طبقه حاكم نسبت به بیماریهای همه گیر در ایالات متحده و سراسر جهان سالهاست كه ادامه دارد. نزدیک به چهار دهه از روی کار آمدن رونالد ریگان رئیس جمهور سابق آمریکا و مارگارت تاچر نخست وزیر انگلیس می گذرد. تاچر گفت چیزی به نام جامعه وجود ندارد. تفکر بازار آزاد ایجاد شده توسط تاچر و ریگان در مورد لیبرالیسم راست گرا ، سنگ بنای سیستم سیاسی در هر دو کشور قرار گرفت و بعداً توسط رئیس جمهور سابق ایالات متحده بیل کلینتون و نخست وزیر سابق انگلیس تونی بلر مورد استقبال قرار گرفت. این داروی بازار آزاد از مبانی سیاست سرمایه داری در هر کشور پیروی می کند و از این تفکر پیروی می کند ، یعنی سود نسبت به یک مسئله دیگر در اولویت قرار دارد.
تأمین منافع ثروتمند نسبت به زندگی آمریکایی ها
برای دهه ها ، دموکرات ها و جمهوری خواهان بودجه برنامه های رفاه اجتماعی را کاهش داده و به طور فزاینده ای در بازارهای مالی سرمایه گذاری کرده اند. در این روند ، منافع شرکتها و ثروتمندان بر نژاد بشر و حقوق آن اولویت داشت.
در این دنیای لیبرالیسم و سرمایه داری ، که مزیت مالی مهم است ، زندگی انسان اهمیت زیادی ندارد. کسانی که نمی توانند ارزش افزوده داشته باشند و هزینه های نگهداری آنها کمتر از ارزش افزوده کار است ، هیچ ارزشی ندارند. هر جا محاسبات سود و زیان محاسبه شود ، روح توماس رابرت مالتوس ، مخترع اقتصاد سیاسی وجود خواهد داشت.
کاهش خطر ویروس های کرونا ویروس ، ریختن مبالغ هنگفت پول بر ثروتمندان برای صرفه جویی در به اصطلاح تجارت و تلاش برای ریشه دار نگه داشتن مدارس و کارخانه ها ریشه در سیاست ها و آرمان های اقتصاد سیاسی حاکم دارد. پیامدهای ناگوار چنین سیاستی از قبل در جامعه ایالات متحده مشهود است. آنها با عادی سازی انسانها ، مردم را ترغیب کردند که جان خود را فدا کنند تا پول بیشتری در حساب ثروتمندان و قدرتمندان سرمایه گذاری کنند.
انتهای پیام / 4155 /