کاسبهای بازارچه استاد علی در خیابان تختی باور دارند که این پنجره کوچک نزدیکترین مسیر برای رسیدن به دل بابالحوائج ابوالفضل عباس (ع) است. آنها سالهاست از آب سقاخانه مینوشند و ذکر سلام یا حسین (ع) را زمزمه میکنند.
به گزارش ترندونی، به نقل از همشهری آنلاین: در محله تختی بازارچه قدیمی با طاق هشتی وجود دارد که روزگار قدیم به بازارچه استاد علی معروف بود. این بازارچه امروز به نام بازارچه اسلامی و یا بازارچه خیابان شهید محمدرضا باعاطفهپور معروف است؛ خیابانی که با یک سقاخانه قدیمی آغاز میشود، سقاخانهای قدیمی که طبق عددی که روی کاشیهایش مشخص است، سال ۱۳۲۰ ساخته شد و نذر آب کسبه برای تأمین آب آن خاطره خوشی است که از این بازارچه به یادگار مانده است.
علی مولایاری، از اهالی قدیمی محله، میگوید: «وجود یخچالهای قدیمی در محله خانیآباد باعث شده بود که سقاخانههای این محدوده آب بسیار گوارا و خنکی داشته باشند. بیشتر سقاخانهها با یخ حاصل از این یخچالهای قدیمی پر میشدند. بهخصوص تابستان در یخچالها را باز میکردند و یخهای تکهتکه شده را در کاسه مخصوص آب سقاخانهها قرار میدادند. سقاخانه بازارچه استادعلی همه روزهای سال آب داشت، یعنی کسبه اجازه نمیدادند آبش تمام شود.»
نذر آب برای سقاخانه رسم معروف و باسابقه کسبه این بازارچه بود. مولایاری میگوید: «سقاخانه تا ۸ سال پیش فعال بود. زمانی که فروشندههای قدیمی بازارچه رفتند، وضعیت تغییر کرد. در گذشته سقاخانه متولی خاصی نداشت. هر کاسبی نذر میکرد تا مسئول پر کردن آب سقاخانه باشد. مثلاً یکی نذر میکرد ۲ ماه این وظیفه را بر عهده بگیرد و دیگری ۶ ماه نذر میکرد تا ظرف آب سقاخانه را پر کند. این محله هیئتهای زیادی دارد. بسیاری از هیئتیها هم نذر آب سقاخانه را برای حاجتروا شدن انجام میدادند. نذر آب سقاخانه به این دلیل رواج داشت که کسبه و اهالی باور داشتند این پنجره کوچک با آب و شمعهایش سریعترین مسیر برای حاجتروا شدنشان است و سلام فرستادن بر شهدای کربلا و لب عطشان ابوالفضل عباس (ع) حاجتشان را خواهد داد. چون سقاخانهها به نام علمدار لشکر کربلا بودند و آبشان هم به نیت مشک آب عباس (ع) پر میشد. سقاخانه بازارچه علی جایی برای روشن کردن شمع نداشت. سینی سیاهرنگی برایش درست کرده بودند و آنجا شمع روشن میکردند.»
بازارچه استاد علی پاتوق تختی بود. تختی بچه همان محل بود و به این بازارچه و کاسبانش هم علاقه زیادی داشت. بسیاری از کسبه رفقایش بودند. مولایاری میگوید: «از کاسبان قدیمی شنیدهام که تختی از همان بدو ورود، جرعه آبی از سقاخانه مینوشید و با همان لبخند همیشگیاش وارد میشد و ساعتها با آنها همصحبت میشد.»
انتهای پیام