خرد نه فلسفه است و نه اخلاق. ما این را می دانیم ، اما پاسخ دقیق این سوال که حقیقت حکمت چیست را نمی دانیم ، زیرا در معانی مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. ما در مورد میراث قانونی ائمه یا اولیای الهی چه صحبت می کنیم ، حکمت یعنی چه؟ وقتی فردوس را خردمند می دانیم ، نشان می دهیم که کدام جنبه از شعر اوست.
شاید عام ترین پاسخ این باشد که معنی کلمات عاقلانه است ، که از یک طرف عمق دیدگاه کلامی آن بزرگواران را نشان می دهد و از سوی دیگر ، استفاده از چنین ابزاری برای بخش دادن به درک جامعه اخلاقی و انسانی. هدف در اینجا تقسیم خرد به نظری و عملی نیست ، بلکه به تجربه ذهنی و عملی انسان است که کمال مطلق و ارزشهای ذاتی را مشاهده می کند ، که در قالب کلمات حکیمانه بیان می شود. این داستانی است که اگر مردی چهل روز خود را برای خدا پاک کند ، خداوند از قلب او خرد بر زبان او می ریزد.
به عبارت دیگر ، علاوه بر اصول اعتقادی و عقلی ، و همچنین بیان شرع و فقه ، بخشی به عنوان اخلاق وجود دارد ، بخشی از آن تعالیم الهی در قرآن و حدیث است و بخشی از آن ذات انسان است. و روح حاکمیت بشری. خرد نه فلسفه است و نه وحی مستقیم الهی ، حکمت دانش از ذات پاک خدا ناشی می شود. معنای آن این است که وقتی گفته می شود لقمان خردمند است. خرد نتیجه معرفت شناختی توحید ، قانون و اخلاقی است که خداوند بر آن بنا شده است. درک اخلاقی تعالیم توحید ، که خیر بسیاری خوانده شده است – کوثرو: حکمت خدا در قرآن بعد از کتاب حتی قبل از معرفی تورات و انجیل: کتاب ویلمه نظم داشت. و در جای دیگر: أدعُ یِلَى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة ، بنابراین همانطور كه كتاب ابزار مشاوره است ، خرد نیز ابزار مشاوره است. درباره لقمان نیز گفته شده است: وَلَقَدْ اتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ. در آخرین آیه ، امام کاظم معنای حکمت را برای هشام بن حکم به معنای فهم و خرد دانسته است. [کافی: 1 / 16].
یکی از جنبه های ارتباط با اهل بیت ، انتشار کلمات حکیمانه است ، که به ویژه در فرهنگ ادبیات عرب جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص داده است. این را از رسول خدا (ص) نقل کرده اند که فرمود: و در جای دیگر: ما در این دنیا بنده زهد هستیم ، مگر اینکه خداوند حکمت را در قلب و جهان بصره ثابت کند. حضرت علی علیه السلام می فرماید که فرمود: به رسول خدا گفته اند که فرمود: سر خرد ، ترس از خداست. اوج خرد ، ترس از خداست. و او گفت: خداوند تبارک و تعالی کند ، بیشتر من بهترین هستند جز در مواردی که علیه ابن آدم اعتراف و گناه می کنیم ، بیشتر این بخشش است ، مگر اینکه او را ببخشیم ، نعمت های خدا بیش از آن است که بتوانی بدهی ، مگر اینکه خودش کمک کند و انسان گناه تنها نیست. شما باید مورد بخشش قرار بگیرید مگر اینکه او خودش را ببخشد.
این میراث قبل از هر چیز میراث تأمل برانگیز پیامبر و حضرت علی و سپس سایر ائمه اطهار (ع) ، با دادن اختصارات خردمندانه و اخلاقی است. البته بسیاری از بزرگان تاریخ اسلام نیز سخنان حکیمانه ای دارند و این اساساً یک موهبت الهی است. در آثار ادبیات اسلامی باستان ، مانند کتابهای جاحظ ، ابن قتیبه ، ابن عبد البارو و بسیاری دیگر ، این کلمات از لحاظ موضوعی و قرنها در منبع اطلاعاتی توده هایی که آنها را می خوانند گنجانده شده است.
در این میان ، در آثار ادبیات کهن ، چهره خاصی از امام مجتبی (ع) در ارائه کلمات حکیمانه وجود دارد که ما آن را به درستی و البته مختصر می گوییم. زیرا در حقیقت ، هدف ما ترسیم یک ایده مشترک در زندگی ائمه اطهار است و نه جستجوی کامل در همه موارد. به عنوان مثال ، این جمله امام مجتبی است که فرمود: الحلماس ، وزیر علوم ، یا جمله امام است که المصائب المفتح الاجر کلید پاداش است.
چند جمله از خطبه های حکیمانه و اخلاقی امام مجتبی (ع) به شرح زیر است: ای پسر آدم ، مرا به خاطر محارم خدا ببخش ، بنده نباش و زمین ممکن است به خداوند متعال به تو قسم بخورد ، انجام ده ثروتمند نباشید ، تَکنْ عدلا. زیرا در میان آنها مردان زیادی وجود دارد ، فرزندان مکه و کافران. اگر در زندگی تردید نکنید ، رحم مادر خود را قطع خواهید کرد.
ای پسر انسان! از تحریم های الهی پاک شوید ، شما عبادت خواهید کرد. قناعت به آنچه خدا توزیع کرده است غیر ضروری خواهد بود. با همسایگان خود خوب رفتار کنید ، شما یک مسلمان خواهید بود. با مردم همان گونه رفتار کنید که می خواهید با شما رفتار شود ، صادق خواهید بود. در مقابل شما قبایلی بودند که برای مدت طولانی ثروت جمع می کردند ، ساختمان می ساختند ، آرزو می کردند ، اما آنچه آنها ارائه می دادند بی فایده بود ، کار آنها فریب خورده و غیر معقول بود ، و محل سکونت گاه آنها به یک قبر تبدیل شد. ای پسر انسان! از روزی که برای مادر به دنیا آمدید ، سعی کردید زندگی خود را خراب کنید. از آنچه دارید چمدان خود را به کسی که در مقابل شماست تحویل دهید. – م belمن زایمان و چمدان می برد ، بی وفا هزینه خود را می پردازد. و آن حضرت بعد از این خطبه این آیه را می گوید توشه را بردار که بهترین توشه تقواست.
نمونه دیگری از سخنان حکیمانه آن حضرت:
اگر شخصی به نیت مردان گوش دهد ، بدون دانستن آن از عهده آن مراقبت خواهد کرد و مجبور نخواهد بود که به آن گوش فرا دهد ، پیشنهاد فهم آن را بدهد و به آن پایبند نباشد ، تا وقتی که آنچه را بدست نیاورد ، آن را رها نخواهد کرد. او سزاوار است و هیچ شادی دیگری نیست جز آنچه که از خدای متعال اطاعت نمی کند و شما جز علت روح خود چیزی را دوست ندارید ، زیرا شما مجبور نیستید که این کار را با او انجام دهید و سعی می کنید آن را متوجه نشوید و هیچ ندارید لذت و عدم تمایل به رها کردن. خوب بدون غنای بی ادبی و بلوغ خانه بدون حق زندگی از مرگ.
وقتی می بینید شخصی از اعتبار مردم رنجیده شده است ، سعی کنید خود را نشناسید ، آنچه را که نمی توانید انجام دهید بار خود را تحمل نکنید و در معرض آنچه ندارید قرار نگیرید و انتظار آنچه را که دارید نداشته باشید. نمی تواند کنترل کند بیایید و جز آنچه دوست دارید صرف کنید و صرفاً در حد توانایی خود ، متوجه موضوع نشوید و جز به آنچه از خدا اطاعت می کنید و فقط به خاطر لیاقت خود راضی نباشید. دانی ، وارد نشو ، زیرا وظیفه ما قطعاً حماقت است و تلاش برای آنچه که نمی توان به دست آورد ، زحمت کشیدن است ، و شمردن آنچه که نمی تواند شرم آور باشد ، و خرج کردن آنچه مفید نیست خشم و خشم است. ؛ چگونگی انتظار برداشت اضافی نیز حماقت و بی خردی است. به حدی که نشستن در موقعیت نامناسب تصویری از نابودی و نابودی است.
امام مجتبی می فرماید که فرمود: المزاه یا الحبه ، به شوخی ، ترس انسان را برطرف می کند.
به اماموی مجتبی (ع) گفته شد: ن فلانا یقع فیک ، فقال: القیتنی فی تعب ، الا استعغفر الله لی و له. شخصی به شما تهمت زد. و امام فرمود ، تو مرا آزار داده ای. حالا برای خودم و او طلب بخشش می کنم.
و به تعبیر دیگر حضرت مجتبی فرمود: در مجازات گناهان عجله نکنید و آنها را بدون اخطار انجام ندهید. پاداش گناه را عجله نکنید و برای عذرخواهی بین آنها وقت بگذارید
ویژگی های امام مجتبی (ع)
اکنون که به اینجا آمده ایم ، ذکر صفات آن امام بی مناسبت نیست.
امام حسن (ع) در حالی که شباهت زیادی به جد خود رسول خدا (ص) داشت ، در نیمه ماه سوم هجری ، ماه مبارک رمضان متولد شد. سالها با پدربزرگش ، رسول خدا (ص) و پدرش علی مرتضی (ع) زندگی کرد و پس از شهادت پدر بزرگوارش ، فرمانده شیعه شد. ابروزین می گوید: حسن بن علی (ع) برای ما خطبه ای می خواند که لباس سیاه و عمامه ای سیاه پوشیده است. رسول خدا (ص) به امام مجتبی و برادرش حسین علاقه زیادی داشت و بارها فرمود: خدایا ، من تو را دوست دارم ، دوستت دارم و دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، متنفرم ، این یک راز است که او از اهل بهشت به سید شبابا نگاه می کند ، بنابراین به حسن بن علی نگاه می کند. همه اینها دوستی عمیق رسول خدا با نوه بزرگوار را نشان می دهد ، که بدون توجه به تعابیری که داده شد ، بدون شک چیزی برتر از دوستی خانواده است.
امام مجتبی (ع) را به خاطر داستانهای زهد و عبادت خود برجسته کردند. از جمله در مورد زیارت حج از امامان پیاده چنین آمده است: “من کسی هستم که از پروردگارم استراحت می کند ، کسی که وظیفه دارد و نمی خواهد به خانه برود ، من برای دهمین بار از مدینوش به علی رجالی هستم. “من از ملاقات با خدا شرمنده ام که من به خانه او نرفتم. بنابراین او بیست بار از مدینه به خانه خدا پیاده رفت. داستان دیگری می گوید که امام بیست و پنج بار حاججو را پیاده رفت. ابن سعد این را ذکر کرد پانزده بار در داستانش.
بخشش و بخشش در راه خدا از دیگر خصوصیات اخلاقی آن امام بزرگوار است که بارها در منابع گزارش شده است. هنگامی که اسماعیل بن یسار به همراه عبدالله بن انس برای گرفتن پول شام به معاویه رفت و چیزی به دست آنها نرسید ، اسماعیل در شعری خطاب به دوست خود ابن انس گفت: اقدامات ما برای حسن رهلنا و لا زرنا حسینا بن انس است. در زندگی تو ، و پسر آن ، ما نزد حسن (علیه السلام) نرفتیم و برای دیدار حسین (علیه السلام) عجله نکردیم. او قصد داشت که اگر به ملاقات این دو برادر برویم ، با تمام دستها برگردیم. گفته می شود که آن شخص نزد امام حسن (علیه السلام) آمد و نیاز خود را ابراز کرد. امام به او فرمود حاجتت را بنویس و به من بده. وقتی آن را نوشت و آورد ، امام دو برابر نیاز او پرداخت كرد. داستان دیگر بیان می کند که او سه بار در زندگی اش گرفته شده و هر بار نیمی از کل دارایی خود را در راه خدا می داده است. ابو هارون نامی می گوید: در سفر حج به مدینه ، گفتیم که به دیدار پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برویم و به او سلام کنیم. ما نزد آن بزرگوار رفتیم و از سفر خود برایمان گفتیم. وقتی برگشتیم ، او چهارصد نفر را برای ما فرستاد. وقتی به آن امام بازگشتیم ، گفتیم که وضعیت ما خوب است. امام فرمود: لاتردوا علی معروفی.
به امام حسن (ع) گفتند: فیک عظمت ، تو عظمت خاصی داری. حضرت فرمود: در جلال و جلال ، خداوند متعال فرمود: به خداوند متعال ، به رسولش و به م theمنان. [منافقون: 8]این عظمت نیست بلکه افتخار است. خداوند فرمود ، سبحان الله ، رسول و م believeمنان.
در طول هشت یا نه سالی که پس از صلح در مدینه بودند ، امام مرتباً با شیعیان کوفه که برای حج به حجاز آمده بودند ، ملاقات می کردند. طبیعتاً آنها آن را به عنوان امام خود پذیرفته و از آن در کارهای مذهبی خود استفاده می کردند. مردی از شامیان می گوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم که چهره ای آرام و بسیار خوب و لباس زیبایی تزئین شده به اسب داشت. من در مورد آن پرسیدم گفتند ، حسن بن علی بن ابی طالب. عصبانیت سوزان تمام وجودم را فرا گرفت و من به علی بن ابی طالبان به خاطر داشتن چنین پسری غبطه خوردم. من نزد او رفتم و پرسیدم آیا تو فرزند علی هستی؟ وقتی او تأیید کرد ، توهین های سیل از دهان من بیرون آمد. بعد از اینکه نفرین کرد ، از من پرسید ، تو غریبه ای؟ من گفتم بله. او گفت ، با من بیا ، اگر من هیچ خانه ای ندارم ، من به تو مسکن می دهم ، و اگر پول نداری ، به تو کمک می کنم و اگر به آن نیاز داری ، تو را محتاج می کنم. من از او جدا شدم وقتی که هیچ کس روی زمین بیشتر از او مرا دوست نداشت.
داستانهای دیگری از سخاوت و بخشش امام وجود دارد: مردی نیازمند از امام حسن کمک خواست … امام صد دینار به او داد. پس از آن نزد برادرش حسین آمد … نود و نه دینار پرداخت و نمی خواست با برادرش برابر شود.
امام حسن که با فقرا غذا می خورد ، حتی وقتی به مدینه رسید ، به زیارت معاویه رفت. گفته می شود که معاویه برای حج به حجاز آمد و مثلاً به مدینه پیوست. اما امام مجتبی (ع) در مجلس وی شرکت نکرد. و بیرون رفت و هاشان را دید. او گفت ، من پسر هند هستم ، هر مقدار پول که به مردم مدینه داده ام به شما می دهم. امام فرمود ، من نیز پسر فاطمه هستم و او را به تو برمی گردانم.