فرهنگ ملی و مذهبی ما در اصل فرهنگ شاد زندگی بود. تمدن در مسیر انحطاط و افول است، اما به فرهنگ عزاداری و محرومیت زدایی و ارزش های منفی تبدیل شده است.
به گزارش ترندونی و به نقل از ترندونیاحسان شریعتی در یادداشتی نوشت: با سعادت عهدی دارم که سعادت آن از آن من است (مولوی)
روزهای اول سال احتمالا شادترین روزها هستند. به نظر می رسد همه چیز از نو شروع می شود. همه دوباره کشف میشوند و این شادی عمیقتر، آگاهانهتر و پویاتر از شادی ساده (لذت فوری برآوردن یک نیاز موقت) است.
این شادی که درجاتی دارد، به هر حال موقتی است و مانند رضایت از حالات ثابتی مانند شادی یا سعادت، دائمی و کامل نیست، بلکه اهمیت این شادی نسبت آن با طبیعت یا واقعیت است. وجود و احساسات واقعی، نه احساسات. فقط تأثیرات روانی – ذهنی و نسبی (خواه لذت مستقیم باشد یا رضایت دائمی).
خوشبختی این روزها البته تناسبی با اخبار بد جنگ و کشتار در دنیا یا هزینه و … ندارد، بلکه از تطبیق و تعامل با نظم و آهنگ هستی و طبیعت ناشی می شود.
ما در زندگی و در مبارزه با موانع آزادی و عدالت و رشد و کمال به شدت به چنین شادی و شادی نیاز داریم. فرهنگ ملی و مذهبی ما در اصل فرهنگ شاد زندگی بود. تمدن در مسیر انحطاط و افول است، اما به فرهنگ عزاداری و محرومیت زدایی و ارزش های منفی تبدیل شده است. مثلاً در جهان بینی توحیدی مولانا، «خرقه غم و شادی دوخت»، غم را مبنای دستیابی به شادی قرار داد: «قند شادی میوه باغ غم است».
همانطور که در جهان بینی خدایی اسپینوزا، خوشبختی میل و تلاش انسان برای تصدیق وجود خود و افزایش و توسعه قدرت وجودی خود است. «هدف حکمت و فلسفه اصولاً احیای این «سعادت» معنوی و عرفانی است که با معنای هستی مطابقت دارد و در مواجهه با امواج غم و اندوه و بحران نیز به خارجی نیاز داریم». شادی، آرامش و نشاط در درون.»
انتهای پیام/