مردی که شاه را به توهم روزافزون سوق می‌داد!

هنری کیسینجر که چند روزی است به وادی خاموشان پیوسته را می‌توان از هم پیمانان متنفذ شاه در هیئت حاکمه امریکا قلمداد کرد. او و جمهوری خواهان این کشور، به گونه‌ای افراطی حس جاه طلبی پهلوی دوم را ارضا می‌کردند!

به گزارش ترندونی، جوان آنلاین نوشت: سرانجام خبر مرگ هنری کیسینجر سیاستمدار نامدار امریکایی، در سن ۱۰۰ سالگی منتشر شد! او و هم پیمانانش در حکومت امریکا، در عداد آنان بودند که از طریق نزدیکی و تملق، پهلوی دوم را به همکاری وامی داشتند! نتیجه این مراوده نزدیک، ایجاد فضای امن برای منافع آن کشور، در ایران و منطقه خاورمیانه بود. در مقال پی آمده، این موضوع به مدد پاره‌ای تحلیل‌ها مورد بازنمایی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول‌آید. 

 کیسینجر به شاه آن را می‌گفت که دوست داشت بشنود!

هنری کیسینجر که چند روزی است به وادی خاموشان پیوسته را می‌توان از هم پیمانان متنفذ شاه در هیئت حاکمه امریکا قلمداد کرد. او و جمهوری خواهان این کشور، به گونه‌ای افراطی حس جاه طلبی پهلوی دوم را ارضا می‌کردند! هم از این روی و طی مدت‌های مدید، به منافعی سرشار دست یافتند. او حتی پیش از هر دیدار با محمدرضا پهلوی، اتاق فکری را تشکیل می‌داد تا راه‌های بهتر تملق گفتن از او را کشف کند! محمدرضا چیت سازیان پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، موضوع را چنین تحلیل کرده است:

 «شاید اگر بتوان سرآغازی برای مداخله گسترده امریکا در ایران عنوان کرد، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ش مهمترین مقطع به‌شمارآید. با این‌حال آنچه این مداخله را تثبیت و تحکیم کرد، بی‌شک روی کار آمدن ریچارد نیکسون و وزیر امور خارجه‌اش هنری کیسینجر در امریکا بود.

جیمز بیل دراین باره گفته است: روابط میان محمدرضا پهلوی و هنری کیسینجر، از زمانی شروع شد که کیسینجر کارمند راکفلرها (خانواده ثروتمند امریکایی) بود. این خانواده که روابط ویژه‌ای با شاه داشتند و مناسباتشان از روابط رسمی فراتر می‌رفت، سهم بسزایی در نزدیکی شاه و کیسینجر داشتند. به‌خصوص از هنگامی که موقعیت کیسینجر در صحنه سیاسی امریکا ارتقا یافت و وی به عنوان وزیر امور خارجه در دولت نیکسون و بعد از او جرالد فورد، نقش بسزایی در سیاست خارجی امریکا ایفا کرد… بیل بر این باور است که روابط بسیار حسنه شاه و دوستی بی‌سابقه سیاسی و اقتصادی بین ایران و امریکا در اواخر سال‌های ۱۳۴۰ ش و اوایل ۱۳۵۰ ش، حاصل تأثیرگذاری کیسینجر به عنوان پرنفوذترین فرد در روند سیاست‌گذاری خارجی ایالات متحده امریکاست. به عبارت دقیق‌تر شاه که ابزار بسیار مناسبی برای عملیاتی کردن استراتژی منطقه‌ای کیسینجر به‌شمار می‌آمد، همواره از حمایت وی بهره‌مند بود. به‌گونه‌ای که برخی منابع بر این باورند که شاه ایران، تنها کسی بود که کیسینجر بیش از نیکسون درباره او تملق و چاپلوسی می‌کرد! کیسینجر هنگامی که می‌خواست شاه را ملاقات کند، تمام تلاش خود را می‌کرد تا به گونه‌ای رفتار کند که به شاه آنچه دوست دارد القا شود. او قصد داشت این حس را به شاه القا کند که او شاه شاهان است! وی برای اینکه با شاه چگونه روبه‌رو شود، جلسات توجیهی داشت و در این جلسات به او گفته می‌شد که چگونه رفتار کند تا این برداشت در محمدرضا پهلوی تقویت شود که ارزش وی برای واشنگتن بی‌بدیل است.

در واشنگتن این باور وجود داشت که اگر امریکا می‌خواهد ایران امنیت خلیج فارس و جریان آزاد انرژی را به بهترین شکل تأمین کند، باید حمایت تام و تمامی از شاه به عمل آورد و هر آنچه شاه می‌خواهد، را در اختیار او قرار دهد. هرچند در پنتاگون و وزارت امور خارجه امریکا با این رویکرد مخالفت‌هایی شد، اما کیسینجر معتقد بود که باید مخالفت‌ها را بی‌نتیجه گذاشت و هر آنچه را که شاه می‌خواهد، در اختیار او قرار داد. کیسینجر خود به‌صراحت گفته است: شاه به‌خوبی می‌توانست خلأ حاصله از خروج نیروهای انگلستان از منطقه خلیج فارس را پر کند و در برابر تحریکات عناصر افراطی و رادیکال و عوامل شوروی در منطقه بایستد و این کاملاً در راستای استراتژی منطقه‌ای و منافع ملی ایالات متحده امریکا بود…». 

 سود سرشاری که از تئاتر دوستی، به جیب امریکا رفت!

واقعیت آن است که جمهوری خواهان امریکا با رویکرد تبلیغی- روانی خویش به شاه، دستاوردهای فراوانی یافتند. ایران را به محلی برای درآمد خود مبدل ساختند، کشورمان را نماینده و ژاندارم امریکا در منطقه قرار دادند و پهلوی دوم را به شعارها و القاب پوچ مشغول داشتند! سید مرتضی حسینی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، سیاهه منافع امریکا در دوره مسئولیت کیسینجر را اینگونه به قلم آورده است:

«در پاسخ به عطش و اعلام آمادگی محمدرضا پهلوی، در سال ۱۳۵۱ ش نیکسون و کیسینجر در سفر به تهران قول مساعد دادند که شاه می‌تواند هرگونه سلاح متعارف غیرهسته‌ای را از آن‌ها بخرد و حتی با اعمال نفوذ خود، ایران را از دستور کار کمیته بررسی سفارشات تسلیحاتی مجلس سنای امریکا خارج کردند. پس از رسوایی واترگیت در جولای ۱۹۷۴ (مرداد ۱۳۵۳ ش) که به استعفای نیکسون و به قدرت رسیدن معاون اول او یعنی جرالد فورد انجامید، تغییر چندانی در سیاست خارجی امریکا نسبت به ایران رخ نداد. به ویژه اینکه هنری کیسینجر همچنان سکاندار وزارت امورخارجه بود و به‌شدت بر سیاست حمایت نظامی و اقتصادی از رژیم شاه تأکید می‌کرد. سفرهای مکرر هنری کیسینجر به ایران به عنوان شخصیتی که نقش اصلی را در روابط سیاسی و اقتصادی دو کشور ایفا می‌کرد، سهم قابل توجهی در نفوذ اقتصادی ایالات متحده امریکا در ایران داشت. او در ماه نوامبر سال ۱۹۷۴ م (آبان ۱۳۵۳ ش)، به ایران آمد. نتیجه سفر و دیدارهای متعدد کیسینجر با مقامات ایرانی، تشکیل کمیسیون مشترک همکاری‌های اقتصادی ایران و امریکا در تهران بود. این کمیسیون در زمینه انتقال تکنولوژی و کمک فنی به ایران، پنج کمیته شامل: کمیته‌های اقتصادی و مالی، نیروی انسانی، کشاورزی، انرژی، علوم و آموزش تشکیل داد. چهار ماه بعد و در اسفند سال ۱۳۵۳ ش (۴ مارس ۱۹۷۵)، قراردادی بین هنری کیسینجر و هوشنگ انصاری وزیر اقتصاد و دارایی ایران امضا شد. ارزش این قرارداد اقتصادی بدون در نظرگرفتن صادرات نفتی، ۱۵ میلیارد دلار و مدت آن نیز پنج سال بود. فروش هشت نیروگاه اتمی به ایران از جمله مواردی بود که در این قرارداد ذکر شده بود. از جمله موارد دیگر این قرارداد – که با پیگیری‌های کیسینجر به امضا رسید- اختصاص پنج‌میلیارد دلار برای ساخت یکصدهزار دستگاه آپارتمان و ۲۵ بیمارستان با ظرفیت سه‌هزار تخت، تأسیس یک مجتمع الکترونیک، ساخت کارخانه تولید مواد حشره‌کش، تأسیس کارخانه ساخت ماشین‌آلات کشاورزی، احداث بزرگراه‌ها و مراکز آموزش حرفه‌ای بود. کیسینجر در ادامه سفرهایش به ایران، بار دیگر در مرداد سال ۱۳۵۵ ش (آگوست ۱۹۷۶ م)، در رأس هیئتی به ایران آمد. دستاورد این سفر نیز امضای بزرگ‌ترین قرارداد منعقده در تاریخ روابط دو کشور بود که در نتیجه آن ایران به یکی از شرکای بزرگ امریکا تبدیل شد. براساس این قرارداد، حجم مبادلات دو کشور تا سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۱) به ۴۰‌میلیارد دلار بالغ می‌شد. کیسینجر در دیدارهای خود با محمدرضا پهلوی، همواره بر منافع هم‌راستا و درک مشترک دو کشور از تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی تأکید و شاه را همپیمان بدون قید شرط و خاص‌ترین رهبر دنیا معرفی می‌کرد! این درک متقابل باعث شد تا ایالات متحده امریکا علاوه بر ایفای نقش حامی برای رژیم پهلوی، به نوعی شریک اقتصادی و سیاسی آن نیز محسوب شود، رویکردی که تاحد زیادی ثمره اقدامات هنری کیسینجر و رایزنی‌های مداوم او بود. رابطه دوستانه محمدرضا پهلوی و کیسینجر، به دوران ریاست‌جمهوری جمهوری‌خواهان محدود نماند. پس از راهیابی جیمی کارتر به کاخ سفید در سال ۱۹۷۶ م، شاه که از مواضع متفاوت و انتقادی او نسبت به همکاری‌های نظامی و مالی ایران و امریکا نگران بود، برای تداوم این پیوندهای حیاتی به تکاپو افتاد. او شخصا یا به واسطه اردشیر زاهدی سفیر ایران در امریکا، از دوستان خود در کنگره امریکا و مقامات عالی‌رتبه حکومتی این کشور از جمله هنری کیسینجر، کمک گرفت و به سرعت توانست نظر کارتر را نسبت به این موضوع تعدیل کند…». 

 ایران، نیروی نیابتی امریکا در خاورمیانه!

همان گونه که اشارت رفت، دولت امریکا با هدایت کیسینجر و از طریق مراودات نزدیک با شاه، بسیاری از اهداف خویش در منطقه خاورمیانه را به پیش می‌برد. در ابعاد منطقه ای، ایران وظیفه داشت تا از نزدیکی کمونیسم به قلمرو منافع امریکا جلوگیری کند، به کردهای شورشی عراق علیه حکومت مرکزی سلاح برساند یا به فرآیند سرکوب شورش ظفار در عمان بپیوندد و اقداماتی از این قبیل. سارا اکبری پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، خاطرنشان ساخته است:

«ماروین زونیس در کتاب شکست شاهانه، یکی از منابع قدرت شاه در سال‌های بعد از کودتای ۲۸ مرداد را روابط همه جانبه و در عالی‌ترین سطح، با قدرت بلامنازع و مسلط دنیا یعنی امریکا می‌داند. اما ترکیب ترس و غرور، سبب اشتباه محاسباتی وی و نتیجتا نهادینه شدن دست نشاندگی عمیق در ابعاد مختلف سیاست ورزی پهلوی دوم شد. در واقع ترکیب تهدیدات شوروی، وجود عراق به عنوان همسایه غربی و مورد حمایت همسایه شمالی و با سابقه اختلافات ارضی و مرزی متعدد از جمله اروندرود و کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به عنوان رقبای ایدئولوژیک ایران، پان ایرانیسم در مقابل پان عربیسم با توهم احیای مجدد امپراطوری ایرانی، شاه ایران را بیش از پیش به امریکا و شخصیت‌های امریکایی وابسته کرد. طبق اسناد منتشر شده، ایران و امریکا با هدایت کیسینجر، همکاری تنگاتنگ و نزدیکی در حمایت از شورش کردهای عراق علیه حکومت بغداد، در دهه ۷۰ میلادی داشتند و در کنار حمایت‌های سیاسی و اطلاعاتی، حدود ۹۰ درصد از تجهیزات نظامی کردها به رهبری بارزانی را تأمین کردند. در سال‌های پایانی دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ میلادی، با روی کارآمدن نیکسون در کاخ سفید و متعاقب آن انتصاب هنری کیسینجر به عنوان مغز متفکر امنیت ملی امریکا، فصل جدیدی از روابط ایران و امریکا آغاز شد. استراتژی صلح در خلال همیاری نیکسون – کیسینجر، خود به خود نقش‌ها و مسئولیت‌های جدیدی را به همپیمانان منطقه‌ای امریکا، از جمله ایران واگذار می‌کرد. ایران می‌بایست به عنوان نیروی نیابتی امریکا، هزینه‌های مهار کمونیسم در فصای خلأ ژئوپلتیکی ناشی از خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس را بپردازد. نقشی که همزمان شاه ایران را در تحقق رویای امپراطوری ایرانی کمک می‌کرد و لذا وی با آغوش باز، به استقبال آن رفت. محمدرضا پهلوی، دو تاکتیک جهت توسعه روابط با امریکا پیش‌رو داشت. اول انجام طیفی از اقدامات ماجراجویانه در منطقه، از جمله سرکوب جنبش ظفار در عمان، حمایت از اقدامات گریز از مرکز کردهای عراقی با چراغ سبز امریکایی ها، حمایت از دولت‌های غربگرای آفریقایی و از این قبیل. تاکتیک دوم برقراری ارتباطات رسمی و غیررسمی با مقامات امریکایی و وارد شدن در یک رابطه دوستی و صمیمانه با افرادی مثل هنری کیسینجر، ریچارد نیکسون، نلسون و دیوید راکفلر، ریچارد هلمز، دیوید لینتال، جان مک کلوی، باری گلد واتر و… بود. شاه از طریق عوامل و دلالان خود از قبیل اردشیر زاهدی و هوشنگ انصاری، برای برقراری ارتباطات شخصی و صمیمانه با سیاستگذاران امریکایی تلاش‌های زیادی کرد؛ لذا در دوران ریاست جمهوری جانسون (۱۹۶۹- ۱۹۶۳)، شاه سه بار در تیرماه ۱۳۴۳، مرداد ۱۳۴۶ و خرداد ۱۳۴۷ از امریکا دیدار کرد…». 

 چند و چون «دیپلماسی خاویار»

احساس نزدیکی شاه به امریکا در دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون و وزارت خارجه هنری کیسینجر، او را به صرافت انداخت تا مسائل کلان را با استفاده از روابط شخصی پیش ببرد! اردشیر زاهدی به عنوان نماینده پهلوی دوم در امریکا، مسئول این امر شده بود. او با ایجاد ارتباطات شخصی با مسئولان این کشور، از شیوه‌هایی گوناگون مانند «دیپلماسی خاویار» مدد می‌جُست! علی احمدی فراهانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در بسط این رویکرد نگاشته است:

«روابط شخصی شاه و نیکسون سبب شد تا در فوریه ۱۹۷۰، نیکسون در نامه‌ای به محمدرضا پهلوی بنویسد که با او هم‌عقیده است که ایران باید نقش مهم‌تری را در دکترین نیکسون ایفا کند: همانگونه که استحضار دارید، اندیشه‌های شما و من دراین‌باره و در بسیاری از موارد دیگر مشترک است و همانگونه که در مسافرت سال پیش فرمودید، در بسیاری از مواضع در خصوص مشکلات منطقه با شما هم‌عقیده هستیم!… اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه ایران (۱۳۴۵- ۱۳۵۰) نیز، در خاطراتش اشاره می‌کند که در دوران پهلوی تلاش می‌شد تا از طریق شخصی‌سازی روابط خارجی، دسترسی به اهداف جاه‌طلبانه شاه تسهیل شود. او دراین‌باره می‌گوید: در زمانی که وزیر امور خارجه بودم، با توجه به شناختی که از علاقه مسئولان خارجی به خاویار ایران داشتم، مراتب را به شاه رساندم. او نیز به شیلات دستور داد که سهمیه‌ای برای وزارت خارجه در نظر گرفته شود. این ابتکار ما، معروف به دیپلماسی خاویار شد… استفاده از روابط شخصی در توسعه برنامه‌های اتمی، یکی دیگر از مسائل مهم در دوران پهلوی دوم است. دکتر اعتماد رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، به نگرانی برخی از محافل در امریکا در خصوص برنامه اتمی ایران اشاره کرده و می‌گوید: در سال اول کارمان با یک حقوقدان امریکایی که پیش‌تر عضو کمیسیون انرژی اتمی امریکا بود، قراردادی داشتم تا او به‌طور مرتب آنچه را که در دولت امریکا و در کنگره درباره انرژی اتمی مورد بحث است، برای ما جمع‌آوری کند و نیز خواسته بودم که بریده همه جراید امریکا را که راجع به برنامه انرژی اتمی ایران می‌نویسد، برایم بفرستد. از مجموع آنچه در امریکا نوشته می‌شد، برمی‌آمد که در برخی محافل امریکا یک نوع نگرانی نسبت به برنامه اتمی ایران وجود دارد…». 

 مراودات کیسینجر با شاه، در پی پیروزی انقلاب اسلامی

جمهوری خواهان امریکا در پی پیروزی انقلاب اسلامی عقیده داشتند، اگر امریکا در این شرایط خطیر به شاه اجازه اقامت در آن کشور را ندهد، دیگر هم پیمانان خویش در سراسر جهان را از دست خواهد داد! از سوی دیگر دموکرات ها، خود را عمل گراتر نشان می‌دادند و اعتقاد داشتند که در دوره عصبانیت ملت ایران، نباید خشم آنان را شعله ور ساخت و بر روی آتش بنزین ریخت! هم از این روی شاه طی مدتی، اجازه ورود به امریکا را نیافت و در کشورهای گوناگون به حالت در به در به سر می‌برد! با این همه و به هنگام بالاگرفتن بیماری محمدرضا پهلوی، هنری کیسینجر با تلاش فراوان دولت کارتر را متقاعد کرد که ولو در مدتی نسبتا کوتاه، به شاه اجازه سفر استعلاجی بدهد. چیت سازیان در پژوهش خویش، ماجرا را به این قرار روایت کرده است:

«روابط شاه و کیسینجر، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز ادامه داشت. به‌گونه‌ای که کیسینجر تمام تلاش خود را کرد که تقاضای شاه برای ورود به امریکا، با پاسخ مثبت کارتر روبه‌رو شود. در واقع کیسینجر هماهنگ‌کننده کوشش‌هایی بود که برای ورود شاه به خاک امریکا انجام می‌شد. هرچند تلاش کیسینجر برای ورود محمدرضا پهلوی به خاک امریکا از بهمن ۱۳۵۷ ش آغاز شده بود، اما این تلاش‌ها در فاصله اردیبهشت تا تیر ۱۳۵۸ ش به بیشترین حد خود رسید، تا دولت کارتر روادید ورود شاه به خاک امریکا را صادر کند. در همین ارتباط جیمز بیل گفته است: دادن اجازه به شاه برای ورود به خاک امریکا، مطلبی مهم برای پژوهش و بررسی قدرت بازیگران غیر رسمی در روند سیاست‌پردازی خارجی امریکا به‌شمار می‌آید. ضمن آنکه بیانگر روابط ایران و امریکا، در پیش و پس از انقلاب کوبنده ۱۳۵۷ ش است… بیل در کتاب خود به نظرات بسیاری از مشاوران و کارشناسان وزارت امور خارجه اشاره کرده است که همگی متفق‌القول بر این باور بودند که ورود شخص محمدرضا پهلوی به خاک امریکا، به ضرر منافع ملی امریکاست و این تصمیم دولت امریکا، می‌تواند عواقب جدی برای منافع این کشور به همراه داشته باشد. برخی از این کارشناسان حتی پیش‌بینی کرده بود که با ورود محمدرضا پهلوی به خاک امریکا، امکان گروگانگیری نیروهای سفارت امریکا در ایران نیز وجود دارد. ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران نیز، با این نظر همراه بود و توصیه کرد که اجازه ورود شاه به خاک امریکا داده نشود. اما کیسینجر که حامی اصلی ورود محمدرضا پهلوی به امریکا بود، به واسطه ارتباطات گسترده‌ای که در داخل و خارج از امریکا داشت، در نهایت توانست خواست خود را به کرسی نشاند و اجازه ورود شاه به خاک امریکا و اقامت وی در این کشور برای معالجه را دریافت نماید. این تصمیم برای واشنگتن بسیار گران و در نهایت به قیمت تسخیر سفارت این کشور تمام شد، امری که در نهایت به قطع روابط ایران و امریکا به دستور کارتر منتهی شد و آغازگر یک دوره طولانی، از تنش و تخاصم در روابط تهران ـ واشنگتن بود…».

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا