یک نفر از داخل نگذاشت، کیمیا به ایران برگردد! / «مفت چنگ»، تکه‌کلام ما پایین شهری‌هاست

فرهاد عشوندی – مرتضی رضایی: تکواندوی ایران در المپیک پاریس عملکرد شگفت‌انگیزی داشت و توانست با کسب ۴ مدال تاریخ‌سازی کند. نمایشی که بخش مهمی از آن مدیون مجید افلاکی بود؛ تکواندوکار سابق و مربی فعلی که هدایت تیم ملی مردان را بر عهده داشت و توانست پس از ۱۶ سال بار دیگر تکواندو را به طلای المپیک برساند. خودش اما خیلی به دنبال رکورد و عنوان نیست و اعتقاد دارد استعدادهای تکواندو در دست او امانت هستند و وظیفه داشته از آن‌ها بهترین نتیجه را بگیرد تا پرچم ایران در پاریس بالا برود. پرچمی که او معتقد است حتی در زمان جشن گرفتن هم نباید روی زمین باشد و باید آن را روی سر بگذاریم.

“مفت چنگ” تکه کلام ما پایین شهری‌هاست/از داخل نگذاشتند کیمیا به ایران برگردد!

مجید افلاکی پس از روزهای درخشان در المپیک پاریس، مهمان کافه خبر بود و در گفتگو با ترندونی درباره اتفاقات مختلف تکواندو صحبت کرد:

*از ماجرای پرچم شروع کنیم. جایی آرین سلیمی در فینال برنده شد و شما پرچم را روی خودتان انداختید و سلفی گرفتید که در کل شهر پخش شد. این هماهنگ‌شده بود؟

نه آرین اصلا خبر نداشت. قبل از مسابقه درباره دست آسیب‌دیده آرین صحبت کرده بودیم و دست او خیلی وضعیت بدی داشت و از ۲ جا شکسته بود و استخوان برگشته بود و سرنگ ۵ میلی‌گرمی تزریق شد و دستش هم ورم داشت. بعد از تزریق خون بند نمی‌آمد و بعد دوباره پانسمان کردیم و بعد از همه این‌ها باید او را از نظر روحی هم درست کنیم. حریفش هم خیلی عالی بود.

*وزن او خیلی سخت بود؟

هر ۴ وزن المپیک از بهترین‌ها هستند و فرقی ندارد. در ۴ سال انقدر غربال شده‌اند که ۱۶ نفر از بهترین‌ها هستند. ممکن است بین آن‌ها ۲-۳ نفر با وایلدکارت یا حالت دیگر بیایند ولی همان نفرات هم بهترین هستند. قرعه آرین و مهران هم سخت بود و باید ذهن آن‌ها را هم جمع کنم. با این برنامه رسول مهربانی هم صحبت کردیم و آنجا قبل از فینال یک وویس گذاشتم و به مربی خودم مجتبی ملکی، قوی‌ترین مرد جهان زنگ زدم که از نظر روحی آرین را شارژ کنم. از مجتبی خواستم به زبان کردی برای آرین پیام بفرستد و او گوش کند. مجتبی هم وویس قشنگی فرستاد و عکسی از مادرش فرستاد که سر نماز در حال دعا کردن بود. به آرین هم گفت ما مردم کرد هستیم و مردم مظلومی هستیم و برای ایران و پرچممان کاری کن هم مردم و هم کردها خوشحال شوند و پرچم ما بالا برود و خانواده و مربی‌ات خوشحال شوند. در زمان استراحت قبل فینال این را دادم گوش کرد و او جواب داد و انگار آب روی آتش بود. بعد از راند اول، تصورش از حریف انگلیسی این بود که نمی‌تواند پا بزند ولی به او گفتم حریف از تو می‌ترسد و می‌شود این را برد. یک کلمه‌ای هم بین خودمان می‌گفتیم که نمی‌خواهم بگویم و باید بین ما بماند. بعد قصه پرچم پیش آمد و من شب قبل به آن فکر کردم همچین کاری کنم و می‌خواستم مهران برخورداری هم بیاید و ۳ نفری زیر آن بنشینم. الان باب شده پرچم را روی زمین بگذاریم و ببوسیم ولی پرچم نباید روی زمین بیفتد و باید روی سر و دوش ما باشد و پرچم هویت ماست.

*ما بچه‌های دهه ۶۰ در مدارس و مساجد همه حداقل یک کمربند سبز تکواندو داشتیم ولی بعد از فرزان و حتی قبل از او کسی را نداشتیم که شجاع باشد و مثلا ۱۵ امتیاز بدهد ولی ۲۰ امتیاز بگیرد. معتمد هم که آخرین مدال را گرفت خیلی هجومی نبود ولی تکواندو ورزشی است که بروی و بزنی. این فرهنگ را چطوری تغییر دادی؟ چون در لیگ هم خیلی ورزشکار دفاعی داریم و این نشان می‌دهد مربی هم این خواسته را انتقال داده است.

من در خانه خودم مثلا می‌پرسی چه غذایی دوست داری، می‌گویم قیمه و همان باید درست شود. وقتی به بچه‌ها می‌گویم قرار است بازی را ببریم، این بردن یک فاکتورهایی دارد و یکی از آن‌ها که استادم اکبر سلطانی که بنده  ممنون او هستم می‌گفت، تکواندوکار موفق کسی است که ۲ پا داشته باشد و بتواند همه تکنیک‌ها را با ۲ پا اجرا کند. سیستم استاد من دفاعی نبود و از مهدی بی‌باک تا من و مهدی امیری و امیر نوروزی و رضا و بهمن نظری همه هجومی بودند و هیچکدام کسی نبود که دفاعی باشد. از آن سمت هادی ساعی هم در راس فدراسیون است، زمان بازی در حمله بود. در راس فنی فدراسیون کسی که مربی خود من بوده نظرش این است که ورزشکار در حمله باشد و با این روش نتیجه گرفتیم و بچه‌ها وقتی نتیجه گرفتند به آن اعتماد کردند.

*فکر کنم اصلا یکی دلایل تغییر نسل همین بود که کسانی را بیاورید که هجومی باشند. در لیگ شاید بچه‌هایی بودند که باتجربه‌تر هستند ولی شما سراغ ۲ تا بچه ۲۰ ساله رفتید.

این‌ها هم باتجربه بودند.

*یک نقدی از آقای پولادگر هست که از این تیم؛دختران که هیچی و از پسران شاید آرین یک برنز بگیرد!

شاید باور نکنید من زمانی که سرمربی تیم شدم، اصلا کسی این تیم را قبول نمی‌کرد و بعضی‌ها صرفا برای سفر رفتن حاضر بودند سرمربی شوند و کسی پای کار نبود و من این شمشیر را به جان خریدم چون بحث رفاقت بود. من به خانواده خودم گفتم تا امروز یک میلیون رفیق در تهران داشتم چون آدم رفیق‌بازی هستم و ۱۰ دشمن هم نداشتم ولی این یک میلیون رفیق من از امروز می‌شود ۵۰۰ هزارتا ولی دشمنانم می‌شود ۲ میلیون! در این مدت یک سال من خیلی حرف خوردم و دشمنی دیدم و زخم خوردم و سرم را پایین انداختم و خیلی اذیت شدم. حتی در زندگی خصوصی من دخالت کردند. یک عکس دارم که می‌گذارم. ما در محل خودمان رسمی داریم که می‌گوییم این خط، این نشون، این هم کلاه درویشون گفتم این را به فصلش انجام می‌دهم و هر چیزی را به فصلش خرج می‌کنند و فصل آن رسیده است!

*یعنی خودت به تیم باور داشتی؟

یک هفته قبل از رفتن به پیمان یوسفی گفتم به بچه‌ها و کارمان ایمان دارم. همانطور که موقع آسیایی گفتند تو فقط روی سکو برو. گفتم پایم را بیرون نمی‌گذارم، مگر اینکه برای قهرمانی بروم. سند هم که نزده‌ام و مال من نیست. این بچه‌ها امانت هستند و مربیان پایه زحمت کشیده‌اند. من این را هماهنگ کردم و یک ایده‌ای داشتم و جلو بردم. اینکه می‌گویند مال من است، نه مال خداست و هرکی گفت من، یک گرم هم نیست. چرا زمان شما هیچی نگرفتند؟ چرا اتفاقات خوب بعد از شما رخ داد؟ این کارها زشت است.

“مفت چنگ” تکه کلام ما پایین شهری‌هاست/از داخل نگذاشتند کیمیا به ایران برگردد!

*خودت، بهزاد، مهدی و بقیه دوران طولانی داشتید و مثلا هادی ساعی در ۳ المپیک حضور داشت و مدال گرفت ولی بقیه قهرمان‌های ما در بلندمدت موفق نبودند.

همان کسی که صحبتش را کرده بودید، یک طلای ناب را از بهزاد خداداد گرفت. همان آقای ایکسی که تعریف کردید.

*چه کار باید کرد که این بچه‌ها حفظ شوند؟

او در راس بود و این‌ها هم در راس هستند ولی این کجا و آن کجا. فرق او با هادی می‌دانید چیست؟ های ساعی این زجرها را کشیده و پشت خط مانده و می‌داند استعداد یعنی چه. سر قصه آرین ما ۵۸ کیلوگرم خیلی قوی داریم و کره‌ای که در المپیک طلا گرفت، آرشام او را مارس کرد و بین وزن آرشام و وزن آرین، ابوالفضل زندی و ایمان حسین‌پور هم عالی هستند و برای انتخاب این‌ها بالای ۴۰ جلسه فنی گذاشتیم. من با آقای رحیمی و آقای ساعی و کمیته فنی مشورت کردیم و به این رسیدیم که آرین برود بهتر است. حرف یک نفر نبود. در آخرین جلسه از من پرسیدند، گفتم با توجه به این شرایط آرین برود و همه هم‌نظر بودیم.

*حداقل ۴ نفرتان قهرمان هستید. رحیمی، شما، هادی و حتی یوسف کرمی که مدال دارید و قهرمان هستید.

کمیته فنی همه قهرمان هستند. اکبر سلطانی، علی تاجیک و همه قهرمانان جهان هستند.

*الان این‌ بچه‌ها سرمایه دست شما هستند.برای حفظ آن‌ها چه باید کرد؟

من که فعلا قراردادم تمام شده!

*حالا بدون قرارداد فکر کن!

من رفاقتم را ثابت کردم و فکر کنم کافی است و کمی استراحت کنم و سراغ زندگی‌ام برود.

*یعنی تا همین جا ارضا شدید؟

نه من هیچوقت ارضا نمی‌شوم. یکی از دوستانم برگشت گفت آقای افلاکی تمام شد، به آرزویت رسیدی! گفتم نه خدا می‌گوید هر موقع فکر کنی آرزو نداری، منتظر عذاب من باش! همیشه باید از خدا بخواهی و نباید کم بخواهی. من ۴ طلای المپیک را می‌خواهم اما …

*حدود ۹ سال از تیم ملی دور بودی!

دور بودم ولی بودم!

*خیلی هم درباره‌ات می‌گفتند صلاحیت مربیگری ندارد و خیلی حرف شنیدی.

همه را گوش دادم. در فرودگاه کسانی من را بوسیدند و مثل کراوات آویزان گردنم بودند.

*پای رضا مهماندوست و بیژن مقانلو ایستادی و خیلی هم علیه سیستم فدراسیون مصاحبه تند کردی و آن‌ها هم تا توانستند برای تو سند ساختند.

کسی نمی‌تواند برای من سند درست کند و فقط پشت سرم حرف زدند چون من می‌دانم چه خبر است. ۴۲ سال است در تکواندو هستم و کسی نمی‌تواند برای من زیر و رو بکشد. مجید افلاکی همین است و همه می‌دانند و من همینطوری کوچه بازاری حرف می‌زنم. می‌گویند به اینجا رسیدی و کمی مودب باش. من اگر ریش می‌گذارم عشقی است و فکر نکنید بابت بعضی موضوعات است ولی من عشقی ریش می‌گذارم و شاید فردا زدم. امروز با تیشرت می‌آیم، فردا شاید با یقه بسته آمدم. من با دلم عشق و حال می‌کنم.

*در این سال‌هایی که نبودی، اگر بخواهی کسی را بگویی که درست هدایت می‌شدند، حق‌شان چیز دیگری بود، چه کسی را می‌گویی؟

همه اینطوری بودند.

*من فکر کنم فرزان حداقل حقش بیشتر بود.

می‌دانی چرا فرزان و آن تیم لطمه خوردند؟ چند شب قبل پیش رسول مهربانی بودم و او به ما خیلی لطف دارد و از خیلی سال پیش هم را می‌شناسیم و خیلی او را دوست دارم. به من گفت ستون، گفتم جان من این حرف را نزن! بزرگ‌ترین لطمه‌ای که آن تیم خورد، القابی بود که به آن‌ها بستند. مگر هادی لقب داشت؟ کسی نمی‌دانست مدال چیست، حسن زاهدی مدال گرفت ولی او لقب داشت؟ این القاب و مارک‌ها کار را خراب می‌کند. وقتی به بچه ۱۸ ساله بگویی تو سونامی هستی این می‌شود. فرزان را در آن نسل طور دیگری دوست دارم و بابت آن هم خیلی حرف شنیدم و تا آخرین مسابقه فرزان حامی او بودم. معضل فرزان این القاب بود که بار روی دوش او شد. گفتم به بچه‌ها من لقب نچسبانید. تازه شما این ۲ تا را دیدید که مدال المپیک گرفتند. من حداقل ۲۰ دلاور در حد این‌ها دارم.

*در همین سن؟

شاید جوان‌تر هم هستند.

*شاید آرزوی ۴ تا طلا را برآورده کنند؟
ببینید راحت می توانیم این کار را بکنیم، پتانسیلش را داریم.

*نسل سازی را شما خوب انجام دادید.
من نه، مجموعه و خانواده تکواندو در این نسل سازی نقش دارند

*بیژن مقانلو چقدر نقش داشت؟
خیلی، بیژن جرات این را داشت که به نوجوانان و جوانان اعتماد کند. روش مهم است.برای اینکه روشت را بپذیرند و همراه بشوی با بچه ها، مهم ارتباط با بچه هاست. اگر ارتباط را نتوانی برقرار کنی، ته خوب هم که باشی موفق نخواهی بود.

*کار ویژه‌ای که کادر ما کرد این بود که در المپیک کارت اشتباه نکشید.
در آن میدان واقعا جای اشتباه کردن نیست. 

*واقعا تشخیص برای داور سخت است؟
ببینید بعضی مواقع است چشم قدرت کافی را برای دیدن آن صحنه ندارد یا آنقدر سریع اتفاق رخ می دهد که داور توانایی تشخیص را ندارد. من ولی می بینم. من سه تا کارتم سوخت که باید می سوخت، این کار تاکتیکی بود. بازی مهران با ایتالیایی باید برمی گرداندم تا مهران یک ریست چند ثانیه‌ای کند و برگردد. یا مثلا بازی با حریف کره‌ای آنقدر فشار زیاد بود که داشت مهران را ۵ اخطاره می کرد. مجبور بودم کارت بکشم تا در زمانی که کارت را می کشیدم به مهران بگویم که قصد حریف چیست سعی کن عصبی نشوی. من که بیرون هستم باید او را راهنمایی کنم. در مورد مهران، او واقعا بدنش تحلیل رفت.بازی با حریف کره ای واقعا خسته‌اش کرد، سه بازی کرد که هر سه فینال المپیک بود. حقیقتش این بدترین المپیکی بود که از نظر برگزاری دیدم. 

*چرا؟
میزبان امکانات آسایش و آرامش را به ما نداده بود. در مورد غذا نگویم که افتضاح بود. اسکان بد بود. با مقوا تخت درست کرده بودند. 

*در مورد دختران چه نظری دارید؟

سرش به من نمی خورد، حال نمی کنم در این مورد بخواهم صحبت کنم. 

“مفت چنگ” تکه کلام ما پایین شهری‌هاست/از داخل نگذاشتند کیمیا به ایران برگردد!

*کار بزرگی کردند.
بله بر منکرش لعنت.

*یعنی نمی خواهید در مورد کیمیا و ناهید صحبت کنید؟
رقابت بسیار سختی بود. فضای مجازی لامذهب حساسیت این بازی را بالا برد. در صورتی که دو ورزشکار بودند با هم بازی کردند تموم شد رفت. مثل مهران و حریف ایتالیایی.

*نبرد ایران با ایران بود دیگر!
همین را می گویم.آنوری‌ها این را برجسته کردند و گنده کردند. 

*برخلاف چیزی که بود اتفاقا بچه های ما کیمیا را از خودمان می دانستند؛این طور نبود؟
همین هم هست. من یک سوال از شما بپرسم، اولین مدال المپیک ایران در بخش بانوان را چه کسی کسب کرده؟ 

*کیمیا علیزاده.
کیمیا می خواست به ایران برگردد و یک نفر نگذاشت.هادی و اطرافیانش داشتند همه شرایط بازگشت را فراهم می کردند اما نگذاشتند. 

*نظرتان در مورد درخواست های مبینا نعمت زاده؟
ولش کن.سوال بعدی.

*یکی از لحظات جالب زمانی بود که شما می خواستید کارت بکشید کمتر کسی شما را با این استایل دیده است.
ببینید من اول از همه برای بازیکنانم باید روانشناس و روانشناخت باشد. بچه ها را باید بشناسم و با روحیاتش آشنا باشم. نمی دانم میدانید یا نه اما بعضی وقت ها کنار مسابقات به من می گویند میکروفون و دوربین است حواست به حرفهایت باشد. من برای بعضی ها شعر می خوانم، بعضی ها را هندوانه زیر بغلشان می گذارم و بعضی ها را قربان صدقه‌شان میروم، بعضی ها هم…. باید بدانی با هر بازیکنی چطور برخورد کنی. در مورد داوران نیز این صدق می کند. باید بدانی با هر داوری چطور برخورد کنی. باید در اصول خودش با داور برخورد کنی و احترام بگذاری. 

*ساعی در تمرینات دخالتی داشت؟
حضور داشت با بچه ها تمرین هم می‌کرد، آقا هادی که سر تمرین می آیند معمولا با بچه ها یک بازی دیگری مثل والیبال یا سپک تاکرا بازی می کنند. همین بیگانه نبودن با رئیس فدراسیون و خانواده بودن را نشان می دهد. احساس آرامش را به بچه نشان می دهد. نباید حس کنن دیواری بین آنهاست. به وقت رفاقت رفاقت و به وقت ریاست ریاست.

*یک کلمه‌ای از شما در فضای مجازی ترند شده “مفت چنگت” این از کجا آمد؟
این حرف کوچه بازاری است و همه جا هست. شاید بالا شهری ها بلد نیستند، ما که بچه جنوب شهریم از این کلمات زیاد استفاده می کنیم. زحمت کشیدی مفت چنگت ببر. 

*از رسول مهربانی گفتی، گزارش هایش را گوش دادی؟ هم منتقد داشت هم موافق، دیگر خیلی هیجانی شده بود … از طرفی آقای خراسانی هم باز خیلی بی حال گزارش می کرد.
پشت سر رفیق من حرف نزن!

*در مورد بهزاد پس حرف بزنید.
بهزاد واقعا عشق است.یکی او یکی هادی افشار این دو نفر ناب هستند. افشار رفاقتش به یک شکل است، بهزاد به یک شکل، ولی جفتشان ناب هستند.
 

*جایشان کنارت خالی نیست؟
خیلی، بهزاد دارد هم تیم داری می کند هم باشگاه داری. در رده پایه ها بازیکن می سازد و نشان داده که زحمت می کشد.

*چقدر امیدوارید موفقیت بچه های شما نسل جدید را به ورود در این رشته ترغیب کند؟
یکی از چیزهایی که من را خیلی ناراحت می کرد هیئت تهران بود، انتقاداتی هم که کردم حالشان را بد کرد. تربیت بدنی تهران جای خودش هیئت تکواندو هم جای خودش، ما زمانی از ۸ وزن تیم ملی حداقل ۶ وزن برای تهران بود، اما متاسفانه حالا نداریم و این خیلی بد است. تهران با این وسعت و جمعیت مخاطبی که دارد خروجی ندارد.

*در تمام رشته ها هم اینطور است نه فقط تکواندو.
وقتی تربیت بدنی تهران نظارت ندارد همین می شود. خروحی صفر. 

*در آن ۸،۹ سالی که نبودی اصلا دنبال باشگاه داری و تربیت تکواندوکار نرفتی؟
من در وزارت نفت مربی باشگاه بودم. باشگاه داری پول می خواست که منم نداشتم. خیلی این طرف و آن طرف رفتم شهرداری و این ها، تا یک مجموعه بگیرم و آکادمی تکواندو کنم اما نشد.

*ببینید چقدر مجموعه ورزشی در تهران است که دست قهرمانان نیست.
دست قهرمانان نیست که هیچ دست کسانی هست که لگد به رادیو هم نزدند موجش عوض شود. 

*قراردادتان چطور است؟
تمام شد دیگر!

*تمدید خواهد شد دیگر؟
سیب را که بالا می اندازی هزارتا چرخ می خورد. من از آسیایی که آمدم سکته کردم!

*چرا؟
خستگی بود، فشار کار بود، شاید تغذیه و غذا همه چیز دست به دست هم داد و ما دیگر چیزی نفهمیدیم و گفتند یک سکته ناقص کردی.

*دنیامالی وزیر خوبی خواهد بود؟
نقطه مثبت ورزشی بودن است، ضمن اینکه روابط بسیار قوی دارد. من آقا کیومرث را خیلی دوستش دارم. خوب کار کرد و به قولی باید گفت: تا یار که را خواهد و میلش به که آید.

“مفت چنگ” تکه کلام ما پایین شهری‌هاست/از داخل نگذاشتند کیمیا به ایران برگردد!

۲۵۸ ۲۵۱

دکمه بازگشت به بالا