اما این گزارش توسط یکی از علمای کربلا به نام آیت الله سید محمد حسین شهرستانی (1315 شمسی) نوشته شده است. متن نوشته او به زبان عربی بود که در اینجا ترجمه شده است و مقدمه مختصر مکتوب را معرفی می کند.
سفر اجاتولا سید محمد حسین شهرستانی نصرالدین شاه به عتبات
این متن ارزشمند توسط آیت الله سید محمد حسین شهرستانی (فرزند آیت الله سید محمدعلی) از محققین کربلا در نیمه دوم قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری قمری نوشته شده است. بر اساس شرح حال وی، وی در شامگاه پنج شنبه 156 شوال سال 1256 در سیزده سالگی به کربلا رفت و در آنجا به تحصیل پرداخت. (ر.ک: مقدمه رسیدگی به ادله محکومیت ص 65). وی از بهترین شاگردان مرحوم آیت الله محققو فاضل اردکانی است [از علمای بزرگ کربلا و متوفای 1302ق] و نسخه مفصلی برای او نوشت (تحقیق العدل الاحکام ، ص 73-76). جزئیات زندگینامه او در مقدمه همین اثر آمده است.
کی ناصرالدین شاه در ۱۲۸۷ ش. در زیارت عتبات، مؤلف که از وارثان او در مسیب بود، از نجف به کربلا در حرکت بود و شرح سفر خود را نوشت. این گزارش در کتاب زوائد الفوید (نشر سید احمد اشکوری، 1430ق) که از زوید آورده است، آمده است. درگذشت این دانشمند بزرگ در سال 1315 اتفاق افتاد.
شرح سفرهای ناصرالدین شاه به عتبات با عنوان شریعت راه منتشر شد (محمدرضا عباسی و پرویز بدیعی، کتابخانه ملی، 1372). طبق معمول، شاه گزارش سفر نوشت (یا شخصی صورت حسابش را نوشت) و این شرح سفر یکی از شرح سفر اوست. طبیعتاً برخی از اطلاعات گزارش سید شهرستانی را می توان با گزارش شرح سفر شاه مقایسه کرد. (ص 112). مقایسه آنها می تواند اطلاعات را تکمیل کند. شهرستانی از افراد زیادی نام برد و شطرنج نیز در بین دانشمندان مورد استقبال ، از افرادی مانند سید احمد شیخ ، پسر سید کاظم رشتی ، نامی که در گزارش شهرستانی نیست ، و به جای برخی دیگر نام برد. ذکر شده از کربلا جزئیات بیشتری از شهر در مورد آن وجود دارد.
یک مورد قابل توجه این است که آیت الله میرزا حسن شیرازی ، میرزا بزرگ ، برای دیدار یا استقبال از شطرنج به نجفا نیامده است. شاه در شرح سفر خود نوشت: میرزا حسن شیرازی که از علما است و قبول نشد، نبود و من او را ندیدم. دیدم مشیرالدوله او را در حیاط آورده بود. او یک قاطر پارسا است. ظاهرش مرد خوبی بود. خیلی ها می گویند او باهوش است. یادآور چهره شاعر فقید شیرازی شیخ سعدی است. چند زبان وجود داشت. به گوش ما دعا کرد. (ص 138. و شگفت آور ، معلوم نیست که چرا وی در جایی دیگر در همان طرح سفر نوشت: آقامیرزا حسن شیرازی یکی از دانشمندانی است که با او ملاقات کرد ، اما امروز در آنجا نبود. »ما دیدیم که شطرنج (بعد از آن) نوشت که میرزا اصلاً نیامد و او را فقط در صحن دید، اما نگفت که خودش مشیره الدوله را فرستاده و خواسته است که این کار نه در صحن، بلکه در معبدی نزدیک بالا (کنار سر امام حسین).
در جایی نویسنده ما انگشتری با الماس به میرزا داد [کدام میرزا] یادش میآید که از حلقه او نپذیرفتند، زیرا او درخواست وساطت و میانجیگری دولت عثمانی را برای خروج نیروها از سه شهر را نپذیرفت. این مشکل در گزارش دیگری هنگام ورود شطرنج به کربلا برای بار دوم نقل شده است.
متن عربی نوشته شد و من آن را به شرح مقدمه تحصیل ادله الاحکام (تصحیح محمدمهدی الارگانی البهبهانی، کومو، مؤسسه علوم، 1400ق)، ص 138 ترجمه کردم. 59-64). شایان ذکر است که جناب آقای حجت الاسلام والمسلمین خادم حاج سید جواد شهرستانی از نوادگان ایشان بوده و اصل و نسب ایشان به شرح زیر است:
***
متن گزارش آیت الله سید محمد حسین شهرستانی (م 1315ق) از سفر ناصرالدین شاه به عتبات.
یکی از 1287 اتفاقی که می افتد این است که سلطان عادل ناصرالدین شاه تصمیم گرفت امام حسین علیه السلام را زیارت کند. از سلطان عبدالعزیز عثمانی اجازه گرفت و او اجازه داد. سپس شطرنج حرکت کرد، با مردان و سپاه آمد تا کرمانشاه را متوقف کند. مردم کرمانشاه برای شکایت از والی خود، عمادالدوله علی قلی میرزا، از سر راه خود رفتند. در بازگشت از سفر قول داد که او را برکنار کند. ناصرالدین شاه قسمتی از اثاثیه و سپاه را به همراه تعداد اندکی اجساد، زیارتگاه ها و خادمان بسیار با اثاثیه سلطنتی و بسیاری از ارکان حکومتی مانند وزیر و منشی و … در آنجا به جا گذاشت. عتبات). مدحت پاشا والی بغداد و کامل پاشا از سلطان عبدالعزیز به خانقین آمدند و او را پذیرفتند. سپس او را به بغداد آورد ، توسط سپاه در پشت بغداد قدیم پلی ساخت و به افتخار او شطرنج را در قصری بلند و زیبا تعمیر کرد. [ساخته] بود، چپ. برای او بخار ساخته شد تا از شاتا حرکت کند و از آنجا و با همان کشتی دوبار به دیدار سلمان فارسی رفت. [یک بار در آخر شعبان بوده و ناصرالدین شاه شرح آن را که اتفاقا خطرناک هم بوده، نوشته است: شهریار جاده ها، ص 99 به بعد].
با نگاهی به ایوان مدائنا، گفته می شود که به مقامات دولتی سابق با او گفته است: به نظر شما من منصف ترم یا انوشیروان؟ گفتند ، تو. و پادشاه گفت: می دانم که تو می گویی. اما قانون به زبان شماست. چون کسری وزیری چون بوذرجمهر داشت و ارکان حکومت او همه علما و نویسندگان و مردمی بودند که خواهان رفاه امور بودند، به عدالت شهره بود. اما من همه بنده و ظالم هستم یا آنها ظالمی هستند که به معاد و پراکندگی اعتقاد ندارند و یا صوفی و ملحد و راهبه و مست و کبوتر هستند اما من به عدالت و صداقت شهرت دارم. بنابراین من عادل تر و منصف تر هستم. [ظاهرا این گزارش در سفرنامه شاه نیامده است].
شطرنج سپس بغداد را به مقصد کربلا ترک کرد تا روز سه شنبه پنجم ماه مبارک رمضان [1287]بر مسیب فرود آمد. در آنجا با بسیاری از علما و خدای حرم ملاقات کرد. از جمله سید سند حجت الاسلام حاج میرزا علی نقی طباطبایی، شیخ فرید شیخ زین العابدین مازندرانی، شیخ صفی شیخ محمدرضا نجفی، سید سند میرزا صالح شهرستانی و بسیاری از علما و سادات که حدود چهل نفر بودند. همچنین سید حسین رضوی، نگهبان مفاتیح حرم عباس (ع). من یکی از آنها بودم و پدرم را همراهی می کردم.
بعد از ظهر سه شنبه حرکت کردیم و دو ساعت بعد از شب چهارشنبه گذشته ، اضطراب ، هوای ابری و رطوبت ، در Musayyibe فرود آمدیم. [لیلة مغتمة، ماطرة، ملبوبة]. به دستور میرزا صالح (شهرک) چادر بزرگی آماده شد و برای استراحت در آنجا فرود آمدیم.
در آن زمان جامعه به این فکر بود که در این هیاهو به پادشاه خبر دهند که کودک مادرش را نمی شناخت. من و چند رفیق به شات نزدیک شدیم و دیدیم گروهی به او نزدیک می شوند. از یکی پرسیدیم: تو کیستی؟ گفت: من یکی از آنها هستم. گفتیم: می توانید برای ارتش پیامک بفرستید؟ این را حجت الاسلام حاج میرزا علی نقی (طباطبایی) به پسر عمویش سید محمد صادق که همراه شاه آمده بود نوشته است. [شاه مکرر در سفرنامه اش با عنوان «سید صادق» از این شخص یاد کرده و جایی هم نوشته: آقا سید صادق علمای کاظمین را به حضور آورد، ص 107، و علمای کربلا را: ص 119] و چادر او نزدیک خیمه مادر پادشاه بود. ما هم به او قول جایزه دادیم. او با لذت و سخاوت موافقت کرد.
با بازگشت او به چادر ، ما نامه ای نوشتیم که برای استقبال آمده بودیم تا این پیام را به شاه منتقل کنیم. و گفت: تا صبح درنگ کن تا خبر برسد.
و چون خورشید غروب کرد، پسران خود و بسیاری از دوستان خود را سوار بر اسب و خدمتکار فرستاد. سوار شدیم و از روی پل رد شدیم و وارد کمپ شدیم. ما در صحرا چایاماهای زیادی را دیدیم که کتک خوردند و خیلی از آنها زیبا و استوار بودند. خیمه شاه بین عظمت و عظمت آنها بود.
ما با سیدو هستیم [محمد صادق] راه افتادیم اخباری را به ندیم مقرب شاه عضدالملک علی رضاخان فرستاد. از شاه خواست که اجازه دهد ما وارد شویم. آمدیم، ابتدا وارد خیمه ندیم (عضدالملک) شدیم و یکی یکی ما را برای رفتن انتخاب کردند تا دوازده نفر انتخاب شدند. چون برخاستند و به درِ خیمه شاه رسیدند، همه یک بار عجله کردند. هر چه که خادمان پادشاه خنثی کردند، غیرممکن بود.
هنگامی که پرده برداشته شد و وارد صحن خیمه شاه شدیم، شاه از تختی که به احترام علما در آن نشسته بود برخاست و به ایستادن ادامه داد تا همه نشستند. سپس با لبخند به همه سلام کرد. سپس درباره برخی از سؤالات معمولی بی اهمیت، از جمله مسافت مسیب تا کربلا و همچنین مسافت تا نجف سؤال کرد. از دوری هم گلایه کرد. سپس او را رها کرد. وقتی جمعیت بیرون آمد، دوباره برخاست و گفت: به مقداری که تو آمدی راضی نشدم و سزاوار بود که دوباره نزد من به کربلا بیاید.
عصر پنجشنبه به کربلا برگشتیم. شاه در روز پنجشنبه هفتم ماه مبارک رمضان در نزدیکی مغرب وارد کربلا شد. حیاط را ترک کرد ، به زیارت رفت و به محل اقامت خود رفت. اردوگاه او در نزدیکی باب نجف بردیه بود.
شاه هر روز و شب بین ظهر و غروب به زیارت می آمد. حیاط برای او خلوت بود. با خانواده اش به زیارت رفت و به خانه اش بازگشت. در زمان های دیگر مردم می توانستند آزادانه به حرم رفت و آمد کنند.
روز شنبه از علما خواست که به محل اقامتش بروند. آقای میرزا علی نقی [طباطبایی]فاضل محقق الاستاد اردکانی و گروهی دیگر در گروه کوچکی به شطرنج رفتند و او نهایت احترام را به آنها قائل بود.
چند روز بعد در روز دوازدهم ماه مبارک رمضان از کربلا به نجف رفت و در روز چهاردهم ماه مبارک رمضان وارد شهر شد. در آنجا با علما مانند کربلا رفتار کرد. او در نجف نزدیک باب السور زندگی کرد و از آنجا به زیارت رفت و به آنجا بازگشت. محل او وادی السلام نزدیک دریا (دریای نجف) بود.
در آن هنگام پادشاه دستور داد تا خزانه معبد را باز کنند و به ملک و آنچه زینت و زینت است توجه کرد. سپس دستور ضبط آنها را در دادگاه داد تا از وقایع آن زمان محافظت کند. سپس اموال فراوانی را به عنوان پاداش بین علما و بندگان و فقرا و یتیمان تقسیم کرد و هدایای نیکو داد.
وقتی خواست نجفو را وداع کند، از سید جلیلو و محقق نبیلو و میرزا محمد حسن شیرازی خواست که نزد او بروند. ایشان از علما نبودند که به ایشان تبریک گفتند و این به دلیل شدت تقوای ایشان در ارتباط با ایشان بود. شاه مشیرالدوله محمد حسین خان را نزد او فرستاد. به خانه میرزا آمد و در راهروی خانه اش روی زمین نشست. میرزا تصمیم گرفت درخواست پادشاه را آنطور که آنها می خواستند نپذیرد. قرار بود به حرم بیاید و نزدیک «اجلاسیه» جلسه ای برگزار شود. در آنجا پادشاه او را بسیار احترام کرد و از او خواست دعای سفر را بخواند. سپس با او وداع کرد و در روز نوزدهم ماه مبارک رمضان از نجف خارج شد و در روز بیستم وارد کربلا شد.
هنگامی که شاه می خواست در روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان از کربلا خارج شود، به فاضل اردکان دستور داد تا حضور یابد. او همچنین به معبد آمد ، پادشاه به او احترام گذاشت و از او خواست در کنارش بنشیند و با او صحبت کند و در مورد مشکلاتش صحبت کند. همچنین از او خواست که آیه سفر را بخواند.
سپس جوایز و هدایا را به علما و بندگان و فقرا و یتیمان تقدیم کرد و دو هزار دینار به فاضل اردکان گذاشت تا بین فقرا تقسیم کند.
می گویند انگشتری با الماس برای جناب میرزا فرستاده بود، اما او نپذیرفت چون خواستار وساطت شد تا عسکریه را از سه شهر خارج کند. [مقدس نزد عثمانی ها] قابل قبول نیست. به طور طبیعی ، پادشاه و محرابش ثروت زیادی و شرمندگی زیادی دریافت کردند.
در آن زمان شاه به بغداد بازگشت و به پادشاهان و سربازان هدایایی داد و نذورات زیادی بست. سپس با قایق بخار به زیارت سامرا رفت، اما خادمان و جمعیت در اطراف شاطا حرکت کردند تا به خان النجار رسیدند. در آنجا، به دلیل کم عمق بودن آب، کشتی نمی توانست جلوتر برود. پادشاه پیاده شد و بقیه راه را با سواره نظام طی کرد. اما به دلیل کمبود آذوقه، آنقدر سقوط کردند که بسیاری از اسب ها و شترها کشته شدند. شایان ذکر است که بیش از پنج هزار گوزن قاطر در این سپاه حمل بار داشتند و این جدا از اسب ، خر و استر نبود. و پادشاه دو روز در آنجا ماند و نزد غلام خود بازگشت و بازگشت.
با بازگشت شطرنج به کرمانشاه، مردم آنجا از او خواستند که به وعده خود عمل کند. شاه دستور داد تا امور آنها را سامان دهند. قرار بر این شد که عمادالدوله حاکم بماند ولی فرزندانش در حاشیه بمانند. آنها کسانی بودند که در میان دهقانان دست به فساد زدند. نمایندگانی نیز برای نظارت بر اصلاحات دهقانی تعیین شده اند تا عمادالدوله (علی قلی میرزا بن محمدعلی میرزا بن فتحعلی شاه) مخالفان شاکی را تلافی نکند.
سپس شاه با حمایت خداوند به تهران بازگشت.
ناصرالدین شاه تنها در حیاط معبد امام حسین (ع) ایستاده است.