
منظور آن ها از «در خانه ماندن» می تواند دو چیز باشد: خانه به معنای واقعی آن و یا ماندن در شهر محل سکونت شان. من همیشه به لحن صدای آدم ها هنگام پاسخ به این سؤال دقت می کنم. بعضی ها با لحنی اعتراضی و بعضی دیگر با حسّی سرشار از ناکامی پاسخ می دهند. برای مثال می گویند: « کجا بریم؟ با این اوضاع اقتصادی کجا می تونیم بریم؟ خونه هستیم دیگه». این افراد می خواهند به سفر بروند ولی امکان و شرایطش را ندارند. خواستن؛ هست ولی توانستن نیست. گروه دیگری هم هستند که فارغ از اعتراض یا حس ناکامی پاسخ می دهند که عید در شهر خودشان هستند و ترجیح می دهند جایی نروند. لحن صدایشان به گونه ای است که گویی برای ماندن و نه سفر رفتن برنامه دارند. خوشحال هم هستند. آنان قصد دارند در شهر خودشان باشند و از بودن در شهر لذت ببرند. من از دوستان تهرانی ام بسیار این جمله را شنیده ام. می گویند عید در تهران می مانند تا تهران را ببینند. می گویند عیدِ تهران دیدن دارد. دوستانی هم دارم که ساکن شهرهای کوچک اند. می گویند شهرمان در عید از کسالت مرسوم روزهای دیگر بیرون می آید و جانی تازه می گیرد و دیدنی تر می شود. البته ساکنان همه شهرهایی که مقصد سفرند چنین حس و حالی ندارند.
من فکر می کنم گاهی لازم است تا دربارۀ انگیزه خودمان برای مسافرت تأمل کنیم. بسیار مهم است که بدانیم هدف مان از سفر رفتن به جایی چیست؟ برای مثال:
-چون خیلی ها به سفر می روند آیا ما هم لزوماً باید به سفر برویم؟ چون در اقلیت بودن تلخ است؟
-بعد از عید بالاخره باید برای عده ای از همکارانمان تعریف کنیم که کجا رفتیم؟ آیا آن ها حتماً چنین انتظاری از دیگران دارند؟ آیا اگر کسی بگوید به سفر نرفته است باید از بیان آن احساس بدی داشته باشد؟
-آیا چون چند روز پشت سر هم تعطیل است حتماً باید سفر رفت؟ یعنی صرفاً به خاطر تعطیلات و نه شرایط حسی و روانی خودمان باید به سفر برویم؟
-آیا فقط می خواهیم از جایی که هر روز هستیم کنده شویم و جایی جدید را تجربه کنیم؟ در جایی تازه نفسی عمیق بکشیم و هوا را بغل کنیم؟
-آیا قصد داریم گریز از زندگی روزمره را تجربه کنیم؟ گریز از وظیفه هر روزه کار روزهای عادی پراسترس را؟
– آیا در سفر به دنبال رهایی بی مسئولیتی موقت لش کردن روی تخت هتل یا کاناپه و در کل گریز از زندگی روتین کلانشهری هستیم؟
من به سفر می روم تا…….؟ گاهی باید سعی کنیم این نقطه چین را مانند یک فرم مشخصات تکمیل کنیم.
در این نوشته سعی می کنم کمی درباره آن گروهی بنویسم که با اشتیاق می گوید قصد سفر ندارد و می خواهد در خانه باشد یا شهر خودش را ببیند. به اعتقاد من این انگیزه سفر است که می تواند خوشحالی و رضایت در پی داشته باشد و گاهی چنین انگیزه هایی لزوماً در دوردست ها به دست نمی آید بلکه در همین نزدیکی هاست. آیا ما تاکنون شهر خودمان را همچون یک گردشگر گشته ایم؟ در روزهای عادی سال ما هم همچون دیگران گرفتار الزامات زندگی روزمره ایم ولی در عید کم و بیش از بند این الزامات رها می شویم. کمی از دغدغه های روتین دور می شویم و در این وضعیت دیدن شهری که در آن سکونت داریم می تواند تجربه ای متفاوت شکل دهد. یکی از دلایلی که آدم ها در سفر تجربه متفاوتی دارند فارغ بودن از الزامات و قواعد زندگی در روزهای عادی است. در سفر چیزی انتظار شما را نمی کشد. اگر دندانپزشک هستید دندان های خراب کسی منتظر شما نیستند اگر کارمند هستید رئیس شرکت با صورتی اخم کرده منتظر رسیدن شما نیست همکارانتان در جلسه به ساعت هایشان نگاه نمی کنند تا شما برسید قرار نیست شما فرزندتان را هشت صبح به مدرسه برسانید برای رسیدن اتوبوس بی. آر. تی. مدام به ساعت تان نگاه نمی کنید. آیا در عید که فارغ از برخی مسئولیت های روزهای عادی هستیم تلاش کرده ایم تا شهر خودمان را ببینیم؟
نکته آن است که شهر خودمان هرگز مقصد سفرمان نبوده است. ما اغلب اوقات از معابر و مقاصد شهرمان همچون عابری سراسیمه رد شده ایم تا خودمان را به خانه برسانیم. ما کمتر فارغ از دغدغه های روزمره در شهر پرسه زده ایم و آزاد و رها به بستنی خوش طعمی لیس زده ایم. به گمان من این ها می توانند شکلی از سفر باشند. در تعطیلات عید یکبار با راهنمای گردشگری همراه شوید و دسته جمعی به گشت وگذار در شهر خودتان بپردازید. حتم دارم که تجربه متفاوتی به دست خواهید آورد. با کنجکاوی و حیرت به جاهایی خیره خواهید شد که هر روز سربه زیر از مقابل شان رد شده اید و از خودتان خواهید پرسید که چرا تاکنون این منظره را ندید ام؟
سفر صرفاً به معنای کنده شدن از جایی و رفتن به مکانی دوردست نیست. گاهی حتی رهایی موقت از زندگی روزمره پرسه زدن در شهر بی هیچ دغدغه ای و تماشای بستنی های رنگ و وارنگ در بشکه های چوبی بلوط شکلی از سفر است. من فکر می کنم حتی آن گروهی که پاسخ می دهد قصد دارد در خانه(یعنی واقعاً خانه) بماند نیز به دنبال نوعی از سفر است سفری به معنای کنده شدن از آنچه قبل از عید بوده است سفری به معنای تجربه متفاوت زیستن در خانه ای که در روزهای عادی امکانش فراهم نیست سفری به معنای تجربۀ زیستن در خانه ای که در روزهای پراسترس قبل از عید صرفاً به معنای «مسکن» بوده و نه خانه. سرپناهی که فرد شب وارد و صبح از آن خارج شده است. این گروه هم در عید نوعی از سفر را تجربه می کنند گشت وگذاری در خانه به شکلی متفاوت به شکلی که قبل از عید برایشان امکان پذیر نبوده است. دیدن خانه مقصود سفر اینهاست.
سخن پایانی آنکه امیدوارم از این نوشته تفسیری صورت نگیرد که مقصود من نیست. سفر نرفتن و ماندن مداوم در شهر و خانه به هیچ وجه منظور این نوشته نیست. سفر جزئی جدایی ناپذیر از زندگی در عصر جدید است. همه باید بتوانند امکان سفر داشته باشند. صرفاً خواستم یادآوری کنم که یکی از معانی سفر رهایی از دغدغه های زندگی روزمره است و چنین تجربه ای صرفاً با سفر به دوردست ها به دست نمی آید. در عید کم و بیش از چنین دغدغه هایی فارغ هستیم و شاید بتوانیم در شهری که ساکن آنیم به مثابه یک گردشگر پرسه بزنیم و از چنین تجربه ای لذت ببریم.
*عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان